سفارش تبلیغ
صبا ویژن



من یه دردم

در این جهان پر از جنگ،در این کشور پر از درد،در این شهر پر از غم،در این خانه ی ماتم،در این اتاق بی رنگ،
در این ذهن پر از خشم،خاطره ای خود را می گشاید.
خاطره ای غم انگیز در عمق حافظه ی فردی که خود را محبوس این دنیا ی کثیف میپندارد.
مروری سریع بر خاطرات گذشته و دوران کودکی....
دوران کودکی و بادبادکهای رنگارنگی که در وزش باد تا بلندای آسمان آبی می رفتند و همچون
پرنده ای در لا به لای ابرها پرواز می کردند.دوران کودکی و باوری کودکانه از همه کس و همه چیز....
و بی خبر از دل انسانها و شور و نشاطی غیر قابل وصف....
اما افسوس که دوران کودکی به سرعت اتمام یافت و بازی ها و شادی های کودکانه
جای خود را به کار و رقابت و دغدغه های روزمره داد.
با شکسته شدن قلب ها باور کودکانه از انسانها به شک و تردید بدل می شود....
شادی های کودکانه به تدریج نابود می شوند و دستو پنجه نرم کردن با روزگار شروع می شود.
قصه های شیرین مادر بزرگ و پدر بزرگ به همراه خودشان دفن شدند و به دست فراموشی سپرده شدند....
رابطه های عاطفی به خیانت تبدیل شد،شکستن قلب ها در دنیا مرسوم شد،
و از واژه ی انسان چیزی جز آدمک های بی احساس و مغرور باقی نماند،
و اندک اندک زندگی کردن فراموش شد....



برچسب‌ها:
نوشته شده در دوشنبه 91/9/13ساعت 3:10 عصر توسط مرد بی رویا نظرات ( ) |


آخرین مطالب
» این شعر درباره ی وفات یک دختر فقیر از شدت سرما است...
و دیگر هرگز باز نمی گردیم...
ادمک
گاهی مثل همیشه
اره همه چی آرومه


Design By : RoozGozar.com